جدول جو
جدول جو

معنی طاق طاق - جستجوی لغت در جدول جو

طاق طاق
حکایت آواز زدن چیزی بر چیزی چنانکه جامۀ شستۀ گازران بر سنگ و جز آن:
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن،
مولوی
لغت نامه دهخدا
طاق طاق
صدای زدن شمشیر و جز آن
تصویری از طاق طاق
تصویر طاق طاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طق طق
تصویر طق طق
تق تق، صدای پی در پی به هم خوردن دو چیز سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاق طارم
تصویر طاق طارم
کنایه از آسمان، چرخ روان، چرخ چنبری، چرخ دولابی، چرخ مقوّس، چتر آبگون، چرخ نیلوفری، خرگاه مینا، چرخ خضرا، سقف لاجورد، گنبد کبود، کلّۀ خضرا، دریای اخضر، چتر کحلی، چرخ گردان، رواق چرخ، طاق ازرق، رواق فلک، کلّۀ نیلوفری، قلزم نگون، طاق کحلی، چرخ اخضر، سقف مینا، چرخ دوّار، چرخ آبنوس، طارم اخضر، طاق فیروزه، رواق کبود، رواق زبرجد، چرخ خضرا، چرخ مقوّس، چرخ کبود، چرخ نیلوفری، چرخ مینا، قبّه خضرا، چرخ بلند، طاس آبگون، رواق نیلگون، چرخ دوّار، چرخ دولابی، طاق مقرنس، طاق نیلوفری، چرخ آبنوس، چرخ بلند، گنبد لاجوردی، چرخ گردان، طاق خضرا، طارم فیروزه، خرگاه سبز، طاس نگون، چرخ اخضر، چادر لاجوردی، چرخ کبود، طاق لاجوردی، چرخ روان، چرخ چنبری، گنبد طارونی، طارم نیلگون، چرخ مینا، طاس افلاک، تشت غربالی، طاق مینا، چتر مینا، طارم اطلس، خرگاه گردان، پردۀ نیلگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واق واق
تصویر واق واق
صدای سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
به پشت خوابیده
طاق باز افتادن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خفتن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خوابیدن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
موضعی به مغولستان و امیرتیمور گورکان بسال 776 هجری قمری قمرالدین دوغلات را که در مغولستان از او سرداری کلانتر نبود منهزم ساخت و تا موضع پای طاق تعاقب کرد، رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 135 شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جزیره ای در اقیانوس جنوبی. (دمشقی). وقواق. (نزهه القلوب). و گویند در آنجا (واق کوهی است معدن طلا و نقره و بوزینگان در آنجا بسیار باشدو آن را واق واق و وقواق هم می گویند. (برهان قاطع). ظاهراً ناحیتی اساطیری است و صاحب حدودا لعالم آن را ’ناحیتی از چین می شمرد که زمین او معدن زر است و مردمان آن سگ را طوق زرین کنند و مهتران ایشان طوقی دارند اندر گردن از سروی گرگ با قیمت بسیار و مردمانی سیاهند و برهنه و گرمسیراست و جایی بی نعمت و قصبۀ آن شهر مقیس است و این شهری است خرد و جای بازرگانان گوناگون’ و شمس الدین ابوعبداﷲ محمد ابیطالب انصاری صوفی دمشقی در کتاب نخبهالدهر فی عجائب البر و البحر واقواق را نام جزیره ای داند ’داخل در محیط پشت کرۀ اصطیفون نزدیک کران دریا که از دریای چین بدانجا شوند’. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
واقواق، درختی است، (آنندراج)، واقواق نام درختی است که در هندوستان می باشد بس عجائب، بامداد بهارش می باشد و شبانگاه خزان می کند برگهاش بر صورت مردم باشد چون روز پیش آید برگهاش در آشوب افتد، چون شب آید فروریزد، نام درختی است چینی که بر جوزبن و خیار سبز ماننده است و میوه ای دارد چون روی مردم و چون این بار برسد یعنی پخته گردد چند بار آوازی دهد چون واق واق و سپس از درخت باز شود و مردم جزایر چین بدین آواز فال زنند، (از نخبه الدهر فی عجایب البر و البحر) :
نه واق واق نه عنقای مغربیم به کبر
نه هم بنوع زرافه نه گرگ ددواریم،
بومنصور (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)،
و نیز رجوع به واق و واک شود
لغت نامه دهخدا
نام آواز سگ چون گزیدن خواهد، (یادداشت مؤلف)، وق وق، واغ واغ، وغ وغ، عوعو، صدای سگ بهنگام پارس کردن، رجوع به وغ وغ شود
لغت نامه دهخدا
بازیی است که اطفال کنند و آن چنان باشد که اطفال همگی یک صف بندند مانند صف جماعت، و دوش بدوش ایستند که فاصله نداشته باشند و هر دو دست را از عقب انگشتها بهم گذارند و کاسه مانند گیرند، یکی از ایشان که بزرگ و سالار است انگشتری یا ریگی یا چیز کوچکی دیگر در دست گیرد و در مشت هرکدام گذارد و بردارد و مدام راق راق گوید و از یک سر صف گیردتا آخر و باز گردد و همچنان چیزی را که در دست داردبدست ایشان گذارد و بردارد تا بدست یکی نهد و بدست او زور کند بعلامت اینکه برو، او بجلدی و همواری از صف برآید و بگریزد، اگر سالم رفت و بیرون شد هریک از جانبین خود را که بخواهد طلب نماید و بر او سوار شودو تا مکان معین برود و در آن سواری نیز راق راق گوید و اگر در حین برآمدن از صف یکی از طرفین او را سرپایی زد باز برگردد و بجای خود ایستد و گاه باشد آن زننده بر او سوار شود تا مکان معین و آن زدن را زه قون گویند، چه زه لای هر چیز را گویند و قون معرب کون است، (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
حکایت آواز زاغ، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ طَ بَ)
آنچه بتوالی بر طبقها بود. کنایه است از تعداد بسیار:
ببین به دیدۀ انصاف نظم خاقانی
طبق طبق ز جواهر بر انتخاب بریز.
خاقانی.
- امثال:
افاده ها طبق طبق
لغت نامه دهخدا
طبطاب: و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد، (تاریخ بیهقی)، رجوع به طبطاب شود
لغت نامه دهخدا
یکی از نیاهای سلغریان: حمداﷲ مستوفی ذیل شعبه اول سلغریان آرد: بروایتی اصل ایشان از نسل سلغر است و او از تخم طاق خان پسر انتموزخان بود، (تاریخ گزیده ص 503)
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ)
به معنی طاق اخضر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان) (انجمن آرای ناصری) :
رستخیز است خیز و باز شکاف
سقف ایوان و طاق طارم را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
آواز نعل درشت، کوفتن پتک و مانند آن
لغت نامه دهخدا
تاغ تاغ، آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن، آواز برهم خوردن چیزی
لغت نامه دهخدا
چاقاچاق، تاق تاق، طراق طراق، صدایی که از خورد شدن و شکستن چیزی برخیزد:
بسر شد گاهیش نرم و گه درشت
زو برآرد چاقچاقی زیر مشت،
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از واق واق
تصویر واق واق
آواز سگ، وق وق، واغ، صدای سگ بهنگام پارس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاق عاق
تصویر عاق عاق
آواز زاغ حکایت آواز زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاب طاب
تصویر طاب طاب
چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغ طاغ
تصویر طاغ طاغ
پارسی است تاغ تاغ تغ تغ آواز نعل درشت، آواز کوفتن پتک و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
ستان بر پشت. یا طاق باز خفتن (خوابیدن)، بر قفا خفتن ستان خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق دار
تصویر طاق دار
تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق طارم
تصویر طاق طارم
تاک تارم، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چار طاق
تصویر چار طاق
پارسی است چارتاک چارنج چهار طاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
ستان بر پشت
فرهنگ فارسی معین
به پشت خوابیده، به پشت دراز کشیده، ستان، طاق واز
متضاد: دمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد